عزرائیل:سلام
دختر(با ترس):تو دیگه کی هستی؟
عزرائیل:من عزرائیلم اومدم ببرمت
(دختر با ترس زیادی عقب عقب میره)
عزرائیل:مگه خودت هرروز و هر ساعت آرزوی اومدن منو نمیکردی؟همین دیروز بود که صدای گریه و زاریت به درگاه خدا همه ی ملائکه را به عذاب گذاشته بود .خودت ازش خواستی که منو فرستاد!
دختر:نه .اصلا غلط کردم.من پشیمونم.نمیخوام بمیرم.من از مردن میترسم.
عزرائیل:ولی دیگه الان کار از کار گذشته.دعای تو مستجاب شده.
(عزرائیل گل زیبایی رو جلوی بینی دختر میگره و دختر به محض استشمام بوی مست کننده ی گل به خواب ابدی میره)
سلام آرش جان
اوضاع احوال؟ خوبی؟
ببخشید دیر سر می زنم وقت نمیشه به خدا اما همیشه به یادت هستم
کاش مرگ به همین زیبایی باشه که تو به تصویر کشیدی با استشمام بوی خوش یک گل !
شاد و موفق باشی دوست من
سلام دوست من
ببخشید تو نظر قبلی اسمت رو اشتباه نوشتم شرمنده اما بقیش درست درست بود
به من هم سر بزن خوشحال می شم
بر آمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
مبارک بادت این روز و همه روز
سلام ...
سال نو مبارک
امیدوارم سال خوبی رو در پیش داشته باشی
پست جالبی بود ... انقدر جالب که هوس کردم بمیرم! :دی